محل تبلیغات شما

بنام خداوند جان و خرد

که زین برتر اندیشه نمیکشه

سلامی مجدد حالتون چطوره ، می دونم که منتظر بودید ببینید زنده موندم یا نه ! خوشبختانه آری هنوز زنده ام و به فضل خدا زندگی خواهم کرد

هم زمانی که دارم می نویسم همون اهنگ هایی رو گذاشتم که روز اول می خواستم برم آموزشی (یادش بخیر ) گذاشتم .

----------

بریم سر اصل مطلب چون هیچی جمع و جور نکردم و فردا باید برم شهر و از اونجا حرکت کنم

ورس 1: هنگ مرزی جکیگور

خوب بعد از مرخصی پایان دوره با بچه ها قرار گذاشتیم و رفتیم جایی که ماشین های زاهدان اونجان و کلی سرباز مثل ما اومده بودند بعضی ها هم پدر خدمتی ما حساب می شدند (یعنی یک سال از ما زود تر اومدن 1397/2/1) و بعضی ها هم اقامت آخرشون بود خلاصه سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به سمت زاهدان و تا اونجا کمر من یکی رگ به رگ شده بود اخه 12 ساعت راه اونم تو اتوبوس های معمولی واقعا خسته کننده بود ) زاهدان که رسیدیم تا فهمیدیم اون جایی که ما باید بریم از زاهدان حدود 8-9 ساعت راه داره (سیستان و بلوچستان واقعا بزرگه ها !!) خلاصه باز از ترمینال اونجا بلیط گرفتیم و رفتیم تا بالاخره بعد دیدن کلی منظره عجیب و غریب از آدم بگیر تا کوه های واقا ترسناک رسیدیم به هنگ توی هم درجه دار های زیادی مثل ما بودند و چند تا از بچه ها رو هم اونجا دیدیم خلاصه اونجا یه 8 روزی واستادیم تا برای ما دوباره کلاس های توجیهی بزارند و ما را اگاه کنند .

 

ورس 2:تقسیمات

رسیدیم به روز تقسیمات و طبق بخشنامه اون هایی که فوق لیسانس بودند و بعضی از بچه ها رو همون جا نگه داشتند و بقیه رو دو گروه کردند (یعنی بگم اون جایی که تقسیم کردند حکم بهشت و جهنم رو داشت ) یه گروه رو بردند جایی که بهش می گفتند تبعیدگاه و ما رو هم بردند جایی که می گفتند از اونجا بهتره و خدا بهتون رحم کرده ! رفتیم که رسیدیم به جایی بهش می گفتن گروهان و باز باید یه چند روزی اونجا اقامت میزدیم (زیاد نبود فکر کنم 3 شب بیشتر نشد) تا رسید روز تقسیم و بعضی ها که تو این مدت یکن تحقیق کرده بودند تونستند خودشون رو بندازند پاسگاه خوب و خلاصه از هم خداحافظی کردیم و رفتیم سراق سرنوشت خودمون من و یکی دیگر که با من از هنگ اومده بود .

 

ورس 3:پاسگاه

خوب اگه می تونستم توی آموزشی ستوان سوم بشوم و نمرم به حد نساب می رسید احتمالا همون گروهان می موندم ولی خوب نشد و رفتم پاسگاه، از همون روز اول فهمیدم که درجه توی مرز زیاد بدرد ادم نمی خوره و باید خودمون رو اماده موتور کشیدن های زیادی می کردم و نگهبانی در برجک هایی که می گفتند برق نداره و خلاصه توی دلمون رو حسابی خالی کردند اونجا هم کلاس هایی داشتیم و شروع کردیم به موتوری دادن از شستن دستشویی ها تا انواع کارها هرجا یه کاری داشتند اسم من رو می گفتن تا برم و انجام بدم و راستش چاره ای نداشتم چون تمام کادری هوای سربازی رو دارند که پایه بالاتره و برای تمسخر به می گفتن تاریخ تصویت رو بگو خلاصه همین طوری بود تا اینکه گفتند جمع کنید برید برجک !

 

ورس 4:برجک

خیلی نمی تونم مطلب رو باز کنم فقط همین قدر بگم که هر پاسگاهی چند تا برجک داره و بری اینکه

به اونها برسی (برای دادن جیره و تعویض نیرو ها ) باید در یک سری مکان ها دالون میزدی (به صورت ساده بگم یعنی بریم توی مکان هایی سنگر بگیریم تا  ماشین جیره عبور کنه و نگذاریم توی کمین بیفته )  خلاصه کلی فشار رسیدیم به اون برجک که باید اونجا می ماندم و از اون نفری که لا من بود هم توی یه برجک دیگه رفت و من بودم و کادر و سرباز هایی با اقامت بالا و آماده خالی کردن عقده های خود بر روی یه سرباز (استوار ) تازه وارد

 

ورس 5 :درد و غم

توی برجک با یکی آشنا شدم که چند روز از من زود تر اومده بود و به محظ اینکه کادر برجک رو دید گفت 

که این کادر خیلی عقده ای است و سرباز ها رو حسابی اذیت می کنه و اون بنده خدا رو حسابی اذیت

کرده بود راستش دلم براش می سوخت ولی کی برای من دل بسوزونه

یادمه اولین روزی که توی برجک بودم اونقدر اعصابم خراب شد که وقتی داشتم نماز می خوندم واقعا بغض کرده بودم و اونجا یه دعایی کردم که بعدا  اجابت شد خلاصه که من صبرم زیاد بود چون توی آموزشی هم هر روز صبح کل اسایشگاه رو طی میزدم و زیاد اذیت نمیشدم توی برجک 2 به 4 نگهبانی می دادیم یعنی دو ساعت نگهبانی و چهار ساعت موتوری یا استراحت !


ورس 7:مرخصی

بعد 45 روز اقامت حالا موقش شده بود که بریم مرخصی و با واقعا هم کیف داشت ولی همین که باید برگردی و دوباره اون مسیر رو بری برام سخت بود توی چند روزی هم که اومده بودم خونه یه بنده خدایی رو دیدم که توی همون جایی که گفتم اسنش تبعیدگاه خدمت کرده بود و چند وقتی بود تموم کرده بود واقعا دمش گرم 15 ماه خدمت کرد هیچ کس نفهمید کجا بوده و چی کار می کرده حالا من کل روستا رو پر کرده بودم و به همه گفته بودم  کلی بعضی موقع ها یه چیز هایی رو هم از خودم در می اوردم تا جذاب تر بشه و خودم رو بهتر نشون بدم  ولی آرزو می کردم زود تموم بشه تا اینکه .

 

ورس 8:حقوق

راستش اولین حقوقی که دادند حدود 600 تومن بود و یه رفت و آمد ساده می شد 400 و چیزی برام نمی موند ولی حقوق بعدی رو که ریختن واقعا برام خوب حدود 1.4 برام ریختن با اون پول بعد از مدت ها یه هدفون و یه دوربین برای کامپیوتر  خریدم واقعا کیف داشت اگه به همین روال باشه این اذیت ها می ارزه چون می خوام دفعه بعد یه کارت گرافیک و یه هارد بگیرم ولی می دونم پام به اونجا برسه پشیمون می شم و باز آرزو می کنم زود تر تموم شه راستش نمی دونم اگه از خدمت بیام می خوام چی کار کنم همین پولی هم دارم از خدمته باید ببینیم این اقامت چطور پیش میره

 

کورس:

خلاصه که اقامت اول حکم غول اخر خدمت رو داره چون با هیچی آشنا نیستی فضای اونجا برات سخته

ولی هرچی باشه تموم میشه تا چند ماه دیگه تقریبا اکثر بچه ها یا خدمتشون تموم میشه و یا اینکه انتقالیشون رو می گیرند و از اونجا میروند و امثال من میشوند پایه بالا و چون خیر سرم لیسانس دارم دفتر دار می شوم و تقریبا راحت هستم ولی خوب تا اون موقع مونده و قضاوت نمیشه کرد و چون واقعا اکثر چیز هایی که با خودم برنامه ریزی می کردم  همیشه به هم می ریخت ولی یه چیز رو بگم که از همه مهم تره و اون هم یه ارتباط ساده ای (در حد یه دعا ی سلامتی ) است که با امام زمان دارم واقعا

اوضاع خیلی برام دشوار تر میشد اگه یه وقت هایی کمک به من نمی کرد چون سوتی های بزرگی دادم که ازمن تحصیل کرده بعید و نمی دونم چطوری جمع میشد خداییش از زمانی که دارم توی نگهبانی هام

دعای سلامتی رو می خونم یک بدی به من نرسیده نمی دونم شاید باور نکنید ولی اینقدر بهش اعتقاد دارم که جرئت کردم و این رو می نویسیم و باعث این کار رو هم اذیت هایی می دونم که توی اولین باری که رفتم برجک به سرم اومد.

 

خوب این خلاصه این چند وقت غیبت من میشد امیدوارم از خوندن این مطالب خسته نشده باشید تا اقامت بعدی و شنیدن خبر های بسیار خوب همه ی شما رو به خدا می سپارم راستی توی دعا هاتون سربازای مرزی رو هم دعا کنید واقعا شرایط سختی است از دوری راه بگیر تا مشکلات زندگیشون ، من واقعا خدا رو شکر میکنم به غیر از دوری راه مشکل دیگری ندارم و این رو بگم جکیگور واقعا من رو ساخت (هنوز زوده) ولی واقعا خدمت توی سختی دید آدم رو نسبت به خیلی چیز ها تغییر میده .

یا علی مدد

 

ماندن یا نماندن مسئله این است

غول اخر- آقامت اول !!

چون میگذرد غمی نیست

رو ,یه ,توی ,هم ,ها ,اونجا ,جایی که ,رو هم ,بچه ها ,رو می ,و بعضی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رک DVR